Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - گفتگو با «سايه افضلي»؛ جوان ترنسي که مي گويد فعاليت در فضاي مجازي زندگي اش را به نابودي کشاند.
گذري بر زندگي پسر ترنسگذري بر زندگي پسر ترنس , گفتگو با «سايه افضلي»؛ جوان ترنسي که مي گويد فعاليت
در فضاي مجازي زندگي اش را به نابودي کشاند.
فقط چند نفر مي دانستند که عمل تغيير جنسيت انجام داده و از قالب مرد به جسم زن رسيده است اما ناگهان
فضاي مجازي همه چيز را به هم ريخت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


عکس هاي يک پسر جوان به نام «شايان»
کنار عکس هايش همراه با جمله «او يک پسر بود» قرار گرفت و ماجرا حتي به گوش خانواده همسرش هم رسيد. با
«سايه افضلي» که اين روزها با فعاليت در فضاي مجازي خداحافظي کرده،
در کنار مادرش «اشرف برخوردار» که حامي او و ترنس هاست در يکي از روزهاي پاياني سال به
گفتگو نشستيم.گذري بر زندگي پسر ترنس
عکس هاي کودکيمصاحبه که شروع مي شود چند عکس را نشانم مي دهد، انگشت مي گذارد روي عکس پسربچه اي بانمک
کمي مکث مي کند: «اين پسربچه با ساير پسربچه ها تفاوت هاي عمده داشت.
31 ساله هستم اما تمام دوران کودکي ام را لحظه به لحظه به ياد دارم
او به جاي اسباب بازي هاي پسرانه، عروسکي به بغل مي گرفت
و کفش هاي پاشنه بلند مادرش را مي پوشيد.»
از آن روزها برايم مي گويد: «31 ساله هستم اما تمام دوران کودکي ام را لحظه به لحظه
به ياد دارم.
در يک خانواده پر جمعيت بزرگ شدم. خانواده اي با
«سه دختر» و «پنج پسر». البته حالا «چهار خواهر» و «چهار برادر» هستيم.»گذري بر زندگي پسر ترنس
«اشرف برخوردار» مادر سايه حرف هاي دخترش را تکميل مي کند:
«همه پسرانم حتي در کودکي دوست داشتند تکيه گاه باشند
هم براي من و هم براي خواهران شان اما محمد
هيچ وقت اين خصلت را نداشت.
دور از چشم من لباس هاي دخترانه
مي پوشيد و مانند دختربچه ها، عاشق کفش هاي پاشنه بلند بود.گذري بر زندگي پسر ترنس
دوران کودکيمي آمد کنار من در آشپزخانه
مي ايستاد و مي گفت مادر به من غذا پختن ياد بده.»گفتگو با پسر ترنس
مادر خانواده از همان ابتدا متوجه شده بود که اين پسر، يک تفاوت عمده يا ديگر پسرهايش دارد اما هيچ وقت
حتي تصورش را هم نمي کرد که او يک ترنس باشد. مادر سايه حرف هاي زيادي از آن دوران دارد:
«به مدرسه رفت ولي رفتارهايش تغييري نکرد،
حتي کلماتي که از آنها استفاده مي کرد بيشتر رنگ و بوي زنانه داشت.
از 13 سالگي اين رفتارهايش بيشتر به چشم مي آمد و باعث ناراحتي پدرو برادرانش مي شد.گفتگو با پسر ترنس
به او تذکر داده شد که مردانه رفتار کند
بارها توسط مردهاي خانواده به او تذکر داده شد که مردانه رفتار کند و او هم
تمام تلاشش را مي کرد اما نمي توانست.»

گذري بر زندگي پسر ترنسسايه مي گويد دوران مدرسه بدترين دوران زندگي او بوده و در اين ميان از کلاس ورزش بيشتر از همه
وحشت داشت: «کم نبودند معلم هايي که باعث آزار من شدند اما در
آن ميان يک معلم ديني داشتيم به نام آقاي عرب. به خاطر حمايتي که از من کرد فاميلي
اش هيچ وقت از يادم نمي رود.گذري بر زندگي پسر ترنس
آن زمان بچه هاي شرور کلاس دائم اذيتم مي کردند و من را کتک مي زدند.
او موضوع را فهميده بود.يک بار وقتي يکي از بچه هايي که آخر کلاس مي نشست با استفاده از لوله خودکار به سمت من پوست ميوه پرت مي
کرد با او برخورد کرد و به همه بچه هاي کلاس گفت اگر کسي
از اين به بعد مزاحمتي براي محمد ايجاد کند، حسابي با او برخورد مي کنم. بعد از آن
ديگر هيچ کس در آن
کلاس حتي به آزار من هم فکر نمي کرد.»گذري بر زندگي پسر ترنس
دوران وحشتناک خدمتسايه از نوجواني مي گويد که با دشواري و سختي دوران مدرسه اش را در ميان پسران سپري کرد: «فکرش
را بکنيد يک دختر را ببريد، بين ده ها پسر و بگوييد شبيه
اين افراد بنشين و بلند شد. دوران مدرسه برايم وحشتناک بود اما وحشتناک تر از آن، دوران خدمت بود.»
مادرش درباره زماني مي گويد که فرزندش راهي سربازي شد به اين اميد که سربازي از او يک مرد بسازد:
«محمد اما تغيير رفتار نمي داد و مردهاي خانواده از رفتارهاي دخترانه
او حسابي خجالت مي کشيدند. من اما مادر بودم و براي همين با ديگران فرق داشتم.گذري بر زندگي پسر ترنس
محمد چه با اخلاق محکم
مردانه و چه با اخلاق لطيف زنانه، فرزند من بود و افسردگي
اش را نمي توانستم ببينم، تا اين که محمد با اصرار بقيه راهي خدمت سربازي شد.»گفتگو با پسر ترنس
يک ماه از دوره آموزشي محمد به عنوان منشي گذشت و دو ماه ديگر هم در قسمت خدمات کار کرد:
دوران سختي«بعد از آموزشي دوران اصلي خدمتم شروع شد. بارها در
دوران خدمت به خودکشي فکر کردم اما به خاطر خانواده ام پشيمان شدم.»
خدمتش که تمام شد با روحيه اي افسرده به خانه پدري اش برگشت. خانم برخوردار ادامه
مي دهد: «محمد همان محمدي نبود که روانه خدمتش کرده بوديم
تبديل شده بود به يک پسر افسرده و ناراحت
پسري که تا تنها مي شد زار زار گريه مي کرد. شب هاي زيادي
صداي هق هق گريه اش را از زير پتو مي شنيدم. پدرش افسرده بودن محمد را ديد اما
گفت برايش برويم خواستگاري.»
به خواستگاري رفتممحمد نتوانست مقابل حرف پدرش بايستد و در مقابل جمله مي خواهيم برايت برويم خواستگاري فقط کلمه «چشم»
را گفت و اولين کت و شلوار عمرش را خريد: «شيريني و گل خريدم و کت و
شلوار پوشيدم. دختري که به خواستگاري اش رفتم دوست خواهرم بود.
اتفاقا نظر مثبتي هم نسبت به ازدواج با من
داشت اما من که از خصوصيات خودم خبر داشتم و مي دانستم که هيچ وقت
نمي توانم يک مرد باشم از فرصت صحبت کردن در جلسه خواستگاري استفاده کردم و به آن دختر خانم گفتم
شما مانند خواهر من هستيد و من هيچ حسي به شما ندارم.»
قرار شد باز هم برايش به خواستگاري بروند اما او هر بار از زير بار اين خواسته پدر در مي رفت: «تصميم گرفتم براي
فرار از مشکلاتم به سمت هنر بروم. موسيقي چيزي بود که
عاشقانه دوستش داشتم و اطلاعاتي هم در اين حيطه داشتم.گذري بر زندگي پسر ترنس
کلاس هاي آواز و … را شروع کردم و با
خودم قرار گذاشتم چند قطعه موسيقي با صداي خودم منتشر کنم.گذري بر زندگي پسر ترنس
نام هنري ام شد «شايان».
خوب به ياد دارم يک ساعت بعد از پخش اولين ويدئوموزيک با صدا و تصوير من، صدها
نفر به صفحه اجتماعي ام آمدند و طرفدارم شدند. خيلي زود در حيطه موسيقي مشهور شدم.»
آن «کما»ي سرنوشت سازاو تازه به موقعيت خوبي در عرصه هنر رسيده بود که ناگهان يک تصادف همه چيز را خراب کرد. مادر سايه ماجراي آن تصادف
را اينگونه براي مان تعريف مي کند: «چند روزي به تهران رفته بود تا کارهاي مربوط به
موسيقي اش را دنبال کند که ناگهان به ما خبر دادند پسرمان در اتوبان بعثت
در حالي که سوار ماشين 206 بوده تصادف کرده است.
آنها گفتند محمد همراه دو دوستش بوده که هر دو آنها فوت کرده اند
و او هم به کما رفته است.
نمي دانيد من و پدرش چه حالي داشتيم. او 237 روز در کما بود.»
27 روز در کما بودن باعث شد محمد تصميم جديدي در زندگي خود بگيرد:
«من از يک قدمي مرگ برگشته بودم.
چشمم را که باز کردم گفتم همه چيز تمام شد. محمد و شايان تمام شد و من بايد به آنچه هستم برسم.
همانجا بود که با خودم قرار گذاشتم اگر قرار است يک روز زنده باشم، در جسم واقعي خودم و مثل يک زن زندگي کنم.»
سايه را با دست خودم به دنيا آوردمدر سال 85 تصميم گرفتم با تمام مشکلاتي که پيش رو خواهد داشت براي هميشه مراحل قانوني را طي کند و به
جسم واقعي خودش برسد و همين هم شد:
«مراحل قانوني را طي
کردم و دو سال تحت نظر سه پزشک بودم و در نهايت در سال 89 بعد از طي کردن تمامي مراحل قانوني، عمل تغيير
جنسيت را انجام دادم. سايه را با دست خودم به دنيا آوردم.»گذري بر زندگي پسر ترنس
خانم برخوردار اما از يک ديد ديگر به زندگي پسر ديروزش و دختر امروزش نگاه مي کند و مي گويد
بارها قبل از عمل تغيير جنسيت از پسرش خواسته که ببيند آيا مي تواند
در اين قالب جديد زندگي کند:
«او به من از تصميمش براي عمل چيزي نگفت اما من مي دانستم که محمد در
لباس زنانه در جامعه محترم تر به چشم خواهد آمد تا اين که يک
پسر با رفتاري زنانه باشد که توجه مردم به او جلب مي شود.
زماني که فهميدم قصد تغيير جنسيت دارد واقعا شوکه شدم چون اطلاعاتي درباره ترنس ها نداشتم.
براي من سخت بود پسر دسته گلم را به تيغ جراحي پزشکان بسپارم و دختري تحويل بگيرم که او را به دنيا نياورده ام اما
ديگر به جايي رسيده بودم که فهميده بودم يک جاي کار مي لنگد.
يک روز محمد آمد و گفت مادر، من بايد دختر شوم. اين هم مدارکش.گذري بر زندگي پسر ترنس
خواهرانش گريه کردند و زار زدندخواهرانش گريه کردند و زار زدند. برادرانش از عصبانيت، نمي دانستند چه کار بايد بکنند. پدرش هم مي گفت
اگر محمد عمل تغيير جنسيت انجام دهد کل زندگي مان به هم مي ريزد.»گفتگو با پسر ترنس
خواهرانش که افرادي مذهبي بودند رفتند و مشکل محمد را با چند روحاني معروف و قابل اعتماد در ميان گذاشتند.
خانم برخوردار ادامه مي دهد:«خواهرانش خيلي زود فهميدند که حتي شرع هم پشت محمد است اما حق بدهيد
که قبول کردنش براي اعضاي خانواده خيلي سخت بود.گفتگو با پسر ترنس
فشار رواني غيرقابل باوري روي دوش تک تک اعضاي خانواده ام سنگيني مي کرد.»
او به مادرش گفت قرار است عمل کند و هر اتفاقي بيفتد از اين تصميم منصرف نخواهد شد:
مادرم پشتم ايستاد.با خواهرانم حرف زد، برادرانم را آرام کرد، حتي دل پدرم را به دست آورد و در آخر به من گفت قرار است سه دانگ از خانه
مان را بفروشد و به من بدهد تا عمل کنم.
نمي دانيد چه باري از روي دوش من برداشته شد.»گفتگو با پسر ترنس
فضاي مجازي زندگي ام را به نابودي کشاند
سايه بعد از دوران کوتاه افسردگي بعد از عمل سناريوي جديدي براي زندگي اش نوشت:
«در موسيقي به جايگاه خوبي رسيده
بودم اما حالا يک دختر بودم که نه طرفداري داشت و نه کسي من را مي شناخت.
من قبلا شهرت را لمس کرده بودم و اين احساس بود که همه چيز را خراب کرد.
از همان جا بود که من راه زندگي ام را اشتباه رفتم.»
او دوست داشت دوباره ديده شود و مردم او را بشناسند. به همين خاطر شروع کرد به فعاليت
در فضاي مجازي: «زمان بيکاري داستان مي نوشتم و با گشت و گذار در فضاي مجازي خودم را سرگرم مي کردم. همه چيز
خوب بود. طرفدارانم در صفحه هاي اجتماعي هر روز بيشتر از ديروز مي شدند
و همين که مردم من را مي شناختند باعث
مي شد احساس اعتماد به نفس کنم تا اين که ازدواج کردم.گذري بر زندگي پسر ترنس
همسرم همه چيز را مي دانست ولي خانواده اش خبري از ترنس بودن من نداشتند
و همسرم هم از من خواسته بود چيزي به آنها نگويم.»
خانم برخوردار از زماني مي گويد که دخترش عروس خانم شده بود و اين موضوع
کمي آرام ترش کرده بود: «سايه ازدواج کرد.
احساس مي کردم همه چيز روبراه است.آنها حتي دنبال اجاره کردن رحم
براي بچه دار شدن بودند تا اين که يک روز دخترم با گريه آمد و گفت که همه چيز تمام شده است.»
يکي از افرادي که از سرگذشت شايان خواننده خبر داشت، عکس شايان را کنار عکسي از سايه گذاشت
و نوشت اين پسر تغيير جنسيت داده و دختر شده است.
اشتباهي بزرگسايه در حالي که بغض مي کند ادامه مي دهد: «اشتباه کردم. فضاي مجازي زندگي ام را خراب کرد، من راهم
را اشتباه انتخاب کردم.
کاش مانند يک زن آرام و باوقار رفتار مي کردم
و عکس هايم را در اينترنت منتشر نمي کردم. از کجا مي
دانستم همين عکس ها همسرم را از من مي گيرد.گذري بر زندگي پسر ترنس
همسرم مي دانست که من در فضاي مجازي فعاليت مي کنم و صفحه هاي اجتماعي ام صدها هزار بيننده دارد.
چندين بار گفته بود که حوصله استرس و حاشيه را ندارد و از من خواسته بود تا سرگرمي ديگري پيدا کنم
اما انگار من نياز داشتم به ديده شدن.
يک روز صبح از خواب بيدار شدم و
ديدم کلي تماس و پيام دارم.
در يک صفحه مجازي عکسي از من پخش شده بود در کنار عکسي از شايان. همه
فهميده بودند که من يک ترنس بوده ام. نمي شد کتمانش کرد.
با مسئولان صفحه هايي که عکسم را منتشر کرده بودند ارتباط گرفتم و گفتم
زندگي ام از هم مي پاشد، عکسم
را پاک کنيد.
چندتايي پاک کردند و عده اي اصلا توجهي نکردند
تا اين که خبر به گوش خانواده همسرم هم رسيد.»

گذري بر زندگي پسر ترنستحقير شدم. توهين شنيدمهمسر سايه حتي از طرف دوستانش مورد طعنه و کنايه قرار گرفت: «خانواده اش به او فشار مي آوردند
که مرا ترک کند. همسرم مرد خوبي بود و من نمي
خواستم که او دچار مشکلات خانوادگي شود و به همين خاطر قبول کردم که همديگر را ترک کنيم.»
زندگي متاهلي اش به هم خورد و او تازه فهميد که انتشار عکس هايش و به نمايش گذاشتن زندگي اش
در فضاي مجازي، اشتباه بزرگي بوده است که هيچ وقت نبايد انجامش مي داد:
«تحقير شدم. توهين شنيدم و باز هم تنها شدم اما دست از اين اشتباه نکشيدم.
انگار با خودم لج کرده بودم. باز هم
عکس منتشر مي کردم و دل به حاشيه مي دادم تا زماني که به خودم آمدم
و ديدم دارم زندگي و آينده ام را تباه مي کنم. ديگر نخواستم آن اشتباه را تکرار کنم. صفحه هايم را بستم.
هر اپليکيشني روي گوشي همراهم داشتم پاک کردم.
تصميم گرفتم به پليس فتا مراجعه کنم تا عکس هاي
پخش شده ام در فضاي مجازي را از بين ببرم.»گذري بر زندگي پسر ترنس
روحيه اي شکننده دارنداو حالا چند ماهي است که به جاي عکس و فيلم گذاشتن در فضاي مجازي به کلاس هاي دوبله مي رود.
پيشنهاد بازي در فيلم دارد و قصدش ادامه دادن فعاليت هاي هنر در موقعيت و شرايط درست است: «کتابي نوشتم
که قصد چاپش را دارم. مدتي است که دوبله هم کار مي کنم و
قصد شرکت در کلاس هاي فيلمسازي و بازيگري را هم دارم.گذري بر زندگي پسر ترنس
اينطوري زندگي ام آرام تر است. درست است که من مدت ها مسير زندگي ام را اشتباه
رفتم ولي نقطه مثبت ماجرا اين جاست که متوجه مشکلاتم شده ام.
من بايد بعد از تغيير جنسيت، نزد روانشناس
مي رفتم و مشکلات و خلل هاي روحي ام را مي شناختم
و حلش مي کردم.
انتشار زندگي در فضاي مجازي اصلا راه درستي براي اعتماد به نفس گرفتن نبود.»گفتگو با پسر ترنس
مادر سايه دخترش را در آغوش مي کشد و مي گويد که هميشه حامي او و ترنس هاي ديگر بوده است:
«ترنس ها روحيه اي شکننده تر از ساير افراد دارند. مي خواهند ديده شوند.
در جسم جديدمي خواهند بگويند ببينيد من چقدر در جسم
جديدم خوب به نظر مي آيم و اگر از طرف خانواده به خاطر اين خلل هاي
شان طرد شوند، ممکن است ديگر خودشان را پيدا نکنند.گذري بر زندگي پسر ترنس
من کاري کردم که سايه همه چيز را به من بگويد. به
او مشاوره مي دهم. مي دانم ممکن است باز هم اشتباه کند
اما از همه افراد خانواده خواسته ام کمکش کنند و او را به عنوان
يک فرد حساس و شکننده بپذيرند.»گذري بر زندگي پسر ترنس
برادري که حامي ام شدسايه خانم لبخند مي زند و يادي مي کند از يکي از برادرانش که وقتي فهميد در خيابان او را به خاطر لباس
هايش دستگير کرده اند مردانه پشت او ايستاده و از او دفاع کرده است:
«يک روز زماني که هنوز عمل نکرده بودم با لباس زنانه بيرون رفتم که مرا بازداشت کردند.
فکر مي کردند من مردي
هستم که در لباس زنانه اخاذي مي کنم.گفتگو با پسر ترنس
خدا را شکر برگه هاي مخصوصي که نشان مي
داد وقت عمل دارم و کارم قانوني است همراهم بود. به مسئولان
نشان دادم. در حال توضيح دادن بودم که ديدم برادرم با عصبانيت وارد شد. به
مسئول گفت که کار خواهرم قانوني است و همه اعضاي خانواده باخبر هستند که من با لباس زنانه بيرون مي آيم.
او آن روز براي من کاري کرد کارستان.
هيچ وقت فراموشش نمي کنم.
در زماني که خيلي ها من را طرد کردند، او کنارم بود.گذري بر زندگي پسر ترنس
و هنوز هم کنارم است.»
همشهري سر نخ

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۶۲۰۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است

روزنامه اعتماد  در مطلب خود تحت عنوان «پرونده باز است» با انتشار یک مقدمه به قلم بهاره شبانکارئیان نوشت:

* طی چند هفته گذشته خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد. پس از این ادعا سعی کردم با خانواده این کارگردان و فیلمنامه‌نویس مشهور سینمای ایران صحبتی داشته باشم. همسر و خواهر مرحوم پوراحمد حاضر به گفتگو نشدند، اما دخترمرحوم حاضر شد گفت‌وگویی داشته باشد، آن هم پس از پیگیری‌های مکرر و چندین روزه‌ام. لازم به ذکر است که عنوان کنم این گزارش صرفا بر اساس گفته‌های دخترمرحوم کیومرث پوراحمد تنظیم شده است و انتشار آن از سوی روزنامه به معنای تایید یا رد صحبت‌های مصاحبه‌شونده نخواهد بود. همچنین در مورد عنوان این گزارش نیز لازم می‌دانم توضیح دهم که «پرونده باز است» نام آخرین فیلمی است که به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد ساخته شده و موضوع آن برگرفته از پرونده‌ای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ است.

در ادامه این مطلب آمده است:

* «ما مطمئن هستیم و می‌دانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبت‌های دختر کیومرث پوراحمد برای «اعتماد» است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است....

* و این در حالی است که تصویری از حلق‌آویز شدن این کارگردان سینما نیز نشان می‌دهد؛ آثار جراحت روی دو دست او وجود داشته است. همچنین اطلاعات جدیدی به تازگی در مورد ثبت شکایت خانواده شنیده شده که «اعتماد» آن را صد درصد تایید نمی‌کند، اما این اطلاعات حاکی از آن است که خانواده پوراحمد شکایتی با موضوع مرگ مشکوک مرحوم پوراحمد ثبت کردند. ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ اخباری ضد و نقیض در رسانه‌ها و مجلات هنری منتشر شد. ابتدا برخی رسانه‌ها نوشتند؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان و فیلمنامه‌نویس مشهورایرانی در ویلایی در بندر انزلی بر اثر ایست قلبی درگذشت، اما ساعاتی بعد یک مجله هنری دلیل مرگ کیومرث پوراحمد را خودکشی اعلام کرد.

* مرکز اطلاع‌رسانی پلیس نیز در اطلاعیه‌ای در مورد مرگ کیومرث پوراحمد اعلام کرد: «در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندر انزلی به مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندر انزلی قرار گرفت. با توجه به اهمیت رخداد، پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بی‌جان کارگردان نام آشنای کشورمان کیومرث پوراحمد مواجه شدند. یافته‌های پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد نوشته‌ای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام او به خودکشی دارد.»

* با این حال و با گذشت یک‌سال از این ماجرا در فروردین ماه ۱۴۰۳، توران پوراحمد؛ خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی اعلام کرد که برادر او به قتل رسیده وآثار جراحت بر بدن او مشهود بوده است. پس از اظهارات خواهر کیومرث پوراحمد «اعتماد» سعی کرد با یکی از اعضای خانواده پوراحمد گفت‌وگویی داشته باشد.

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید:

* «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرار‌های مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

* (در پاسخ به اینکه آیا مرحوم قبل از مرگ‌شان پیگیر فیلم «پرونده باز است» بوده): «فیلم «پرونده بازاست»، هنوز تمام نشده بود و تدوین آن مانده بود. همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرار‌های مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرار‌های کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد.

* به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قرارداد‌ها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»

* دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.» ....

* ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ فلاح میری، دادستان مرکز گیلان در رابطه با نامه کشف شده در محل فوت کیومرث پوراحمد و خبر فوت او اعلام کرد: «نوشته‌ای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شده، نوشته‌ای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. مرحوم در انتهای نامه تاکید کرده غیر از خانواده‌اش کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلع هستند در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد. همچنین به محض دریافت گزارش، بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و با بررسی‌های اولیه نظر برخودکشی این کارگردان سینما داشت که واکاوی جزییات، مستلزم رسیدگی دقیق قضایی است. جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا علت تامه مرگ بررسی شود و خبر تکمیلی متعاقبا اطلاع‌رسانی می‌شود.»

* این در حالی است که تاکنون و با گذشت یک‌سال هنوزخبر تکمیلی مربوط به علت تامه مرگ از سوی ضابطان و مراجع قضایی منتشر نشده است.

* ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲؛ چهلمین روز درگذشت کیومرث پوراحمد، اکثر خبرگزاری‌ها از جمله اطلاعات آنلاین به یادداشتی در صفحه اینستاگرامی دختر کیومرث پوراحمد اشاره کرد و نوشت: «چهلم شد. چهل روز گذشت از آن روزی که دنیای ما برای همیشه عوض شد. این انسان عاشق ایران بود. عاشق ایران و مردمش بود. از آنها الهام می‌گرفت و در عوض عشقش را توی آثارش تقدیم می‌کرد به مردم پاک و مهربان ایران زمین. همه صحبت‌ها، مسیج‌ها و ویس‌های پدرم در ساعت‌های آخر زندگی شاد و پر از امید بود. در طول دو، سه ساعت تصمیم می‌گیره به زندگی خودش خاتمه بده؟ خودش را با دست و بدن زخمی، کبود و آسیب‌دیده حلق‌آویز کنه؟ ما را که باکی نیست، زمین گرده و خدا بزرگ و مهربون و همیشه هم باهامون.»

* پگاه پوراحمد در آخر تاکید کرد: «پرونده باز است.» ...

tags # سینما سایر اخبار اسرار تکامل آلت‌ جنسی؛ رابطه جنسی انسان‌های اولیه مثل گوریل‌ها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غول‌پیکری که توسط انسان‌ها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟

دیگر خبرها

  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • گذری کوتاه بر تاریخ و زندگی اسطوره استعمارستیزی جزیره هرمز ایران
  • ماجرای مسلمان شدن مورایس؛ ازدواج با دختر ایرانی
  • مریم خمینی نوه امام در خارج از کشور چه کاره است؟
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
  • اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
  • نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟ 
  • نوه امام خمینی در خارج از کشور چه شغلی دارد؟
  • نوه دختر امام خمینی در خارج از کشور مشغول چه کاری است؟